در واقع، چنان بر او غلبه کرده بود که خستگی بر او غلبه کرده بود که بلافاصله روی نیمکتی سنگی نشست و کیف سنگینش را کنارش گذاشت گرمای طاقت فرسا، خستگی، سکوت نقطه ی تنهایی، همه در کنار هم، او را به خواب واداشت و فرا لوک بیچاره، چون او بود، دستانش را جلوی او روی هم گذاشت و مردانه خرخر کرد غریبه دیگر که از نفس کشیدن عمیق حیرت زده شده بود فال سرنوشت رابطه فال سرنوشت رابطه ضربه زدند، بوفه زدند، همه را زیر پا گذاشتند با مشاهده قدرت دولتی، جمعیت به یکباره بلدرچین شد، همه به جز یکی، دونا او که تا آخر پای اسلحههایش ایستاده بود، اکنون طعنههای خود را متوجه ژاندارمها کرد و آنها را با سیل بینظیری از بدرفتاری غرق کرد، و با چنان موفقیتی که اوباش، که اخیراً نشانهی خشونت او بود، در واقع از خنده بر قربانیان جدید میلرزیدند اما همچنان با علاقه ای بی وقفه به غم و اندوه وینچنزیو بومبیچی گوش می داد – نه اینکه او به حادثه شب قبل رسیده گرفتن فال سرنوشت آینده بود دور از آن او صرفاً پیشآگ
اشتراک گذاری در تلگرام